• وبلاگ : Mosafer e Taghdir
  • يادداشت : پرسپوليس 0-2 زنيت سن پترزبورگ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    اي گل تازه که بويي ز وفا نيست ترا.

    اي گل تازه که بويي ز وفا نيست ترا.
    خبر از سرزنش خار جفا نيست ترا.
    ما اسير غم و اصلا غم ما نيست ترا.
    با اسيرغم خود رحم چرا نيست ترا
    مدتي شد که در آزارم و مي داني تو
    به کمند تو گرفتارم و مي داني تو
    از غم عشق تو بيمارم و مي داني تو
    داغ عشق تو به جان دارم و مي داني تو
    خون دل از مژه مي بارم و مي داني تو
    از براي تو چنين زارم و مي داني تو
    از زبان تو حديثي نشنودم هرگز
    از تو شرمنده يک حرف نبودم هرگز
    مکن آن نوع که آزرده شوم از خويت
    دست بردل نهم و پابکشم از کويت
    گوشه اي گيرم و من بعد نيايم سويت
    نکنم بار دگر ياد قد دلجويت
    ديده پوشم ز تماشاي رخ نيکويت
    سخني گويم و شرمنده شوم از رويت
    بشنو پند و مکن قصد دل آزرده خويش
    ورنه بسيار پشيمان شوي از کرده خويش
    چند صبح آيم و از خاک درت شام روم
    از سر کوي تو خودکام به ناکام روم
    صد دعا گويم و آزرده به دشنام روم
    از پي ات آيم و با من نشوي رام روم
    دور دور از تو من تيره سرانجام روم
    نبود زهره که همراه تو يک گام روم
    کس چرا اين همه سنگين دل و بدخو باشد؟
    جان من اين روشي نيست که نيکو باشد
    از چه با من نشوي يار چه مي پرهيزي؟
    يارشو با من بيمار چه مي پرهيزي؟
    چيست مانع، ز من زار چه مي پرهيزي؟
    بگشا لعل شکربار چه مي پرهيزي؟
    حرف زن اي بت خونخوار چه مي پرهيزي؟
    نه حديثي کني اظهار چه مي پرهيزي؟
    که تو را گفت به ارباب وفا حرف مزن
    چين بر ابرو زن و يکبار به ما حرف نزن
    درد من کشته شمشير بلا ميداند
    سوز من سوخته داغ جفا مي داند
    مسکنم ساکن صحراي فنا ميداند
    عاشقي همچو منت نيست! خدا مي داند
    چاره من کن و مگذار که بيچاره شوم
    سر خود گيرم و از کوي تو آواره شوم
    از سرکوي تو با ديده تر خواهم رفت
    چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
    تا نظر مي کني از پيش نظر خواهم رفت
    گر نرفتم ز درت شام، سحر خواهم رفت
    نه که اين بار چو هربار دگر خواهم رفت
    نيست باز آمدنم باز، اگر خواهم رفت
    چند در کوي تو با خاک برابر باشم؟
    چند پامال جفاي تو ستمگر باشم؟
    چند پيش تو به قدر از همه کمتر باشم؟
    از تو چند اي بت بدکيش مکدر باشم؟
    مي روم تا به سجود بت ديگر باشم!
    باز اگر سجده کنم پيش تو کافر باشم!
    خود بگو از تو کشم ناز و تغافل تا کي؟
    طاقتم نيست از اين بيش تحمل تا کي؟
    سبزه دامن نسرين تو را بنده شوم
    ابتداي خط مشکين تو را بنده شوم
    چين بر ابرو زدن و کين تو را بنده شوم
    گره بر ابروي پرچين تو را بنده شوم
    حرف ناگفتن و تمکين تو را بنده شوم
    طرز مهجوري و آئين تو ر ا بنده شوم
    الله الله ز که اين قائله اندوخته اي؟
    کيست استاد تو؟ اينها ز که آموخته اي؟!
    اين همه جور که من از پي هم مي بينم
    زود خود را به سرکوي عدم مي بينم
    ديگران راحت و من اين همه غم مي بينم
    همه کس خرم و من درد و الم مي بينم
    لطف بسيار طمع دارم و کم مي بينم
    هستم آزرده و بسيار ستم مي بينم
    خرده بر حرف درشت من آزرده مگير!
    حرف آزرده درشتانه بود خرده مگير
    آنچنان باش که من از تو شکايت نکنم
    از تو قطع طمع لطف و عنايت نکنم
    پيش مردم ز جفاي تو حکايت نکنم
    همه جا قصه درد تو روايت نکنم
    ديگر اين قصه بي حد و نهايت نکنم
    خويش را شهره هر شهر و ولايت نکنم
    خوش کني خاطر وحشي ز نگاهي سهل است
    سوي تو گوشه چشمي ز تو گاهي سهل است
    اي گل تازه که بويي ز وفا نيست تو را
    خبر از سرزنش خار جفا نيست تو را
    رحم بر بلبل بي برگ و نوا نيست تو را
    التفاتي به اسيران بلا نيست تو را
    ما اسير غم و اصلا غم ما نيست تو را
    با اسير غم خود رحم چرا نيست تو را؟
    فارغ از عاشق غمناک نمي بايد بود
    جان من: اين همه بي باک نمي بايد بود
    گر ز آزردن من هست غرض مردن من
    مردم، آزار مکش از پي آزردن من
    جان من، سنگدلي دل به تو دادن غلط است
    بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
    چشم اميد به روي تو گشادن غلط است
    روي پرگرد به راه تو نهادن غلط است
    رفتن و راه ز کوي تو ستادن غلط است
    جان شيرين به تمناي تو دادن غلط است
    مدتي هست که حيرانم و تدبيري نيست
    از غمت سر به گريبانم و تدبيري نيست
    از جفاي تو بدينسانم و تدبيري نيست
    چه توان کرد پشيمانم و تدبيري نيست ...


    پسر امتحان و بده زودتر بيا . . .
    پاسخ

    چشم پســــــــــــــــــــر...
    يعني چي پاس گل شيث ؟
    پاسخ

    يعني شيث گند زد...
    داشتم بازي رو زنده ميديدم از دبي اسپرت...
    اومد توو سوتي داد دايي همون لحظه کشيدش بيرون....
    9 دقيقه توو زمين بود...